محل تبلیغات شما



بخند مي زنم و زير گوشش مي گويم دلم يكي از آن مرد ها مي خواهد (ب مرد توی فیلم اشاره می کنم)، همانهايي ك كت و شلواز زغالي پوشيده اند و بوي عطر لاليك مي دهند و توي كيف پولشان عكس همسرشان را پنهان مي كنند،یکی از آن هایی ک تولد همسرشان را یادشان نمی رود ، لبخند مي زند و مي گويد: بي حيا شده اي، و این را درست زیر گوشم می گوید و ب صدایش همان پیچ و تاب همیشگی را می دهد زانوهام را بقل گرفته ام و سرم را گذاشته ام رویشان و ادامه می دهم   از آن مرد هايي ك وقت شام از كدبانو بودن همسرشان هي حرف مي زنند و لازم نيست وجودت را بهشان يادآوري كني از آن هايي ك عادت دارند نيمه شب ها زل بزنند ب چهره ي در خوابِ آدم و هي لذت ببرند دستم را مي گيرد و وقتي دارد سعي مي كند جلوي خنده اش را بگيرد، مي گويد هيسسسسس! و ب آدم هايي ك اطرافمان نشسته اند و زل زده اند ب آدم هايي ك روي پرده ي سينما دارند توي سر و كله ي هم مي زنند؛ اشاره می کند وقتی دارد دستم را توی دست هاش بازی می دهد سرم را روی شانه ی مردانه ش می گذارم زل زده ب آدم ها ب تاریکی آن طرف های سالن دستم را از توی دست هاش بیرون می کشم و می گویم دلم زندگی کردن می خواهد هنوز نگاهش سمت آدم هاست سرم را از روی شانه ش برمی دارم من را نگاه می کند توی تاریکی می توانم برق توی چشم هاش را ببینم داریم سخت می گیریم آدم ها خوشحالند آدم ها با همین چیزهای ساده خوشحالند با همین صحنه هایی ک تو ی این فیلم ها در جریانند خوشحالند اما خوب می دانم هیچ مردی با این مشخصات نمی تواند تو را خوشحال کند خوب می دانم تو توی هیچ کدام از این ها خوشحال نیستی گونه ام را لمس می کند خوب میداند وقت هایی ک دارم از زندگی حرف می زنم اشک هام سرازیر می شود

 


 همیشه بهم گفتی بخند دنیا ارزش این نداره بخاطرش بخوای غمگین باشی 

همیشه میگفتی متولد بهار باید شادوشیطون باشه ازغم دنیارها باشه 

یادت بهت میگفتم کنار باشی غمی نمیتونه من توخودش درگیر کنه نمیتونه  لبخنده هام ازلبام بگیره .توهم گفتی تا آخرش هستم تا آخر آخر .

آخرش این بود بامرام 

 رفتی وخیلی زود رفتی .بعد توکسی جز خدا رفیق خوبی برام نبود سرسجاده نماز آروم میکنه، دلتنگی میکنم ولی هوام داره تا الانش هم هوام داشت 

دیگه دل به آدمها نمیبندم .میترسم همه آدمها حبابی بیش نباشن  

خیال نکن فراموش کردم اما با نبودت کنارآمدم فقط جسم ت کنارم نیست هنوز که هنوز خیال ت آروم میکنی هم تو هستی هم خدایی مهربون که همیشه هست 


 . یک زمانی بود مدام دنبال جواب سوالهایم می گشتم مدام درگیر استرس هایم بودم این روزها گم شدم توی حباب از تنهایی .  دلم میخواهد فرار کنم و فکر نمی کنم  که دیگران چی ممکنه در موردم حرف بزنند . 

میخوام از جمعه های پراز دلتنگی فرار کنم .از جمعه ها 

که تو کنارم نباشی ، نیستی ببینی چقدر خیال نبودنت آزارم میده 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گوهر وجود